گم شدگان فکــ ــه

با کفش وارد نشوید .... !فرش ِ طلائــ ــیه اینجا پهن شده . . . . !

گم شدگان فکــ ــه

با کفش وارد نشوید .... !فرش ِ طلائــ ــیه اینجا پهن شده . . . . !

گم شدگان فکــ ــه

بــه نام خــــدایی که معشوقه ی شــــهید است . . .

.
.

بگرد و برای خودت یک
"هم پـــــا"
پیدا کن ..... !
یک هم پـــای گِلی ..... !
این را فقط هـــمســـفر ها می فهمند ...... !

همسفر هایی که گِلی نشوند ،
گم نشوند ؛
زیر ِ باران ، اسیر نشوند ؛
زیر ِ یک آسمان اشک نریزند ،
که همـــسـفــر نیستند ..... !
.
.
فکه....
میان جمعیت و شلوغی ها از بچه ها جدا شدیم و تنها من ماندم و تو....
تا قتلگاه شهید آوینی رفتیم...
حاج آقا محمدی برایمان حرف می زد و
ما هم با حرف هایش این بغض های کور چندساله را باز می کردیم....
آرام آرام هرکداممان زیر چادرهای سیاهمان اشک می ریختیم
و گویی همین "با هم گریه کردنمان" بود
که بیشتر به هم نزدیکمان کرد.....
وقت بازگشت،
من و تو راه را اشتباه رفتیم...
ولی این اشتباه رفتن مثل اشتباه رفتن های دنیایی نبود!
اشتباه رفتیم و به مقتل رسیدیم دوباره!
برای دمی استراحت کردن روی خاک ها نشستیم
و به آسمان "فکه"
زل زده بودیم و
نمی دانستیم که شهید آویــــــنی
دوباره به ما اذن ورود داده بود....
گم شدنمان،اشتباه رفتنمان رویایی بود رفیق!
آسمانی بود....

.

وقتی عقـل،
عــآشق شود،
عــ ــــشق ؛
عاقل می شود
و
ش ه ی د
می شوی....!
"شهید چمران"

.

گردش خـــــون در رگ های زندگی شیرین است....
اما ریختن آن در پای محبوب،
شیرین تر ....
و نگو شیرین تر!!
بگو بسیار بسیار شیرین تر....!
"سید مرتضی آوینی" ...




من پرستوی حرم بودم و دور افتادم ...

پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ
از رو به رو نه !

اما اگر جای خود ِ ایران باشی

سمت ِ چپ ِ سینه ات

خراسان است ...



قلب ایران است مشهدالرضا ...






می دانی آقا ؟!
فهمیده ام که مرهم تمام درد های من
تمام شکستگی های من
تمام زخم های من
خود خود خودت هستی ...
آرامش اسمت است ...
عظمت نامت است ...

خوش به حال من
که هر چقدر هم که اشتباه کنم
تو هیچ وقت
تنهایم نمی گذاری ...
خوش به حال من
که دارمت ...
رئوف ترین امام....








۹۴/۱۱/۰۱
هاوژین....

نظرات  (۶)

آخی
چه تعبیر خوشگلی بود...


پاسخ:
سپاس 
۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۴۴ انــــــ ـار
چه قدر دل تنگ مشهدالرضا شده ام...
وای چقدر قشنگ بود
باید امروز می رفتم مشهد به خاطر امتحان جا موندم

دلم رفت با این عکس
سربزنید
۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۵ بانوی عاشق
سلامـ ...
یادمه اولین باری که اسم شهید رو تلفظ کردم گفتم شهید مهدی زین العابدین ...!
کاملا سهوی و اتفاقی!
الان می فهمم بی حکمت نبوده ...
ایشون منو با شدا آشنا کردن ... مدیونشونم :)
پاسخ:
سلام :)
مثل من :)
۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۱۲ مردی بنام شقایق ...
سلام

با دیدن این عکس یاد این شعر افتادم:

غروب روز دل‌گیری دلم غرق پریشانی
هوا هم مثل چشمم سرخ بود و خیس و بارانی

من و دل تنگی و قربت، دلی غرق پریشانی
نمی‌دانستم از کی آمدم بیرون کجا هستم

نمی‌شد پیش این مردم نشست و درد دل کرد
نمی‌شد قفل درها را شکست و درد دل کرد

که ناگه آمد از نزدیکی‌ام آوای زیبای دل انگیزی
که گویی بند بر این رشته‌های پاره می‌زد
تو گویی که خدا از عرش بهر هر کسی که گشته آواره می‌زد و یا از بهر هر بیچاره‌ای می‌زد

نمی‌دانستم از کی آمدم بیرون کجا هستم دلم پر غم
که ناگه دیدم آنجا را ز بس که غرق غم بودم چگونه نزدیک حرم بودم
و نزدیک اذان بود و آوای دل انگیزی که گویی حق، از عرش بهر مردم بیچاره می‌زد
اذان بود و حرم نقاره می‌زد…

دلم طاقت نیاورد ایستادم، به روی سنگ فرش صحن افتادم
صدا دادم سلام ای ضامن آهو
ببین بیچاره‌ام آقا برس بر داد من آقا که من بیچاره‌ام آقا

که ناگه یک کبوتر با صدای بال‌های خود سکوتم را شکست
کبوتر ناز و سرمست، کنار حوض آن صحن حرم بنشست
کبوتر تشنه بود آب و می‌خورد، دل من بین سینه تاب می‌خورد

صدایش کردم و گفتم کبوتر خوش به حالت
چه جایی می‌زنی پر خوش به حالت

دلم می خواست آقا مثل تو اینجا به من هم لانه می‌داد
خودش با دست‌های مهربانش به من هم دانه می‌داد

دلم می‌خواست من هم مثل تو پرواز می‌کردم
به روی گنبد زردش پرم را باز می‌کردم
و یا با بال‌هایم پرچم سبز حرم را ناز می‌کردم

کبوتر دارم از تو یک سوالی
کبوتر راستی جایی جز این صحن و سرا رفتی؟
اگر رفتی بگو که تا کجا رفتی؟

چه می‌دانی که دردم چیست، اصلاً تا به حالا تو به عمرت کربلا رفتی؟
کبوتر از سر شب تاکنون در فکر آنجایم
اگر چه جان ندادم چون که من هم پیش آقایم
کبوتر، تویی که لانه‌ات بر عرض دنیاست
تویی که صاحبت فرزند زهراست
برو پیشش بگو آقا گدایت بی‌قرار است
از آن روزی که رفته کربلا چشم انتظار است

برو پیشش بگو آقا گدایت سخت اندر شور و شین است
برو پیشش بگو آقا گدایت سخت دل تنگ حسین است

پاسخ:
سلام 
ممنون بابت شعر
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۲۹ ... یک بسیجی ...
التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">